سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 25288
تعداد کل یاد داشت ها : 24
آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 3:11 ص

 

 

 

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت...

 

                                                                        سعدی







      

چند خط یگانه







      

 

چند خط یگانه

 

 

 

این واژه ها و این قلم زیبا،دوست داشتنی ترین داشته های دنیای من هستند از این جهت که یادآور  یه شخص خاص  و دوست داشتنی هستند.

 من هم امید دارم این جمله درست باشد:

دلم هوای تو دارد

خدا کند درست باشد

دل به دل راه دارد

 

 

شاعر:  ؟؟؟؟؟

 

 







      

عمریست شهر، معشوقش را ندیده است

هامون مرز، به خود باران را ندیده است

ایران سرزمین یزدان، به طول عمر 

سیستان را بدون گندم ، ندیده است

شهری که باتمدنش، دارالولایه است

خاکیست که به خود سب علی ندیده است

ایران که روزگاری عرب شده بود،ولی

بعد یعقوب* به خود،زبان عرب ندیده است

این سرزمین زادگاه اسطوره هاست ولی

سالهاست به خود رستم دستان ندیده است...

هامون تشنه و مرد خسته و خاک ریگ

چشمی که به دریا ، توتن *ندیده است

یزدان پاک و مزدای کوروش، خدای محمد

این شهر به غیر تو، یاور ندیده است...

 

امید عادل

 

 

*موسس دودمان صفاریان_ اورا پدر زبان پارسی میخوانند

*توتن  نوعی قایق است که در گذشته مردم سیستان برای ماهیگیری در دریاچه هامون استفاده میکردنند







      

چند خط یگانه

 

 

 

این روز ها حال و هوایم قهوه ای شده است

این قلمودفتر،حتی اسمان قهوه ای شده است

بوستان و مثنوی و تمام شعر های مولوی 

حتی رنگ عشق،نه مشکی، قهوه ای شده است

فرهاد از چه رو تیشه به بیستون میزنی

شیرین در آغوش خسرو قهوه ای شده است

یوسف میان چاه و یعقوب و گرگ بی گناه

از مهر برادران، پبراهنش قهوه ای شده است

عصا و ید بیضاء و هر چه معجزه است، چه سود؟

موسی میان کوه طور، قهوه ای شده است

مجنون پی لیلی نباش که بعد از این 

نظم نظامی به دیوان ، قهوه ای شده است

خورشید صبح روز چهارشنبه یادت بخیر

از آن روز رنگ آفتاب ،قهوه ای شده است....

 

 

امید عادل

1394/10/5







      

 

چند خط یگانه







      

 

چند خط یگانه

 

مرا چه میشود

تو که نگاهم میکنی

غزل غزل پر میشوم از واژه

سپید سپید قلمم شعر میخواهد

قصیده قصیده دفترم پر میشود از نگاهت

و منم و باریدن

منم و جنون

منم و شعر!!!

تو نگاهم کن...

بگذار دیوانگی هایم را

پشت خط های دفترم

زندانی کنم

 

زندانی از عشق و دیوانگی...!

تو نگاهم کن...

من این دیوانگی را دوست دارم


امید عادل







      

رو به  من

در محکمه عشق

گفتند:

تو چرا دل دادی؟

گفتم:

من ندادم!!!

برد...

 

 

امید عادل







      

 

 

 

 

 

سکوتم را بپذیر

این زبان برای نرفتن هیچ ندارد...

 

 

 







      

omidadel1638@gmail.com